روزگار سپری شده مردم سالخورده، درباره نسبت هنر، تکنولوژی و روح زمانه

به گزارش وبلاگ آمیتیس تک، رابطه معکوسی هست بین قد کشیدن تکنولوژی و به انزوا رفتن هنر اصیل. این البته حاصل یک پژوهش علمی نیست. اما روشن است که هرچه انسان به تکنولوژی وابسته و اسیرتر شد، آثار هنری هم شمایلی آهنین و پر زرق و برق تر و به همان مقدار بی حس تر پیدا کردند.

روزگار سپری شده مردم سالخورده، درباره نسبت هنر، تکنولوژی و روح زمانه

گروه فرهنگ و هنر وبلاگ آمیتیس تک؛هنر صرفاً حاصل خلاقیت ها و استعداد های فردی نیست. برای شاعر و فیلمساز و نویسنده شدن فردیت تربیت شده و بلوغ یافته کافی نیست. هنر حاصل شرایط اجتماعی یا آنچنان که هگل می گفت روح زمانه هم هست. هنر از دیالکتیک بین فردیت و جمعیت است که جان می گیرد و قوام می یابد. برای همین تاریخ را که ورق می زنیم می بینیم اَبَرهنرمندان و شاهکار های هنری ناعادلانه و نابرابر تقسیم شده اند. اگر روزگاری در شعر -که مدیوم بیانی ما است- حافظ و سعدی و مولوی و بیدل و صائب و ... آمدند و پرچم خلاقیت و نبوغ را بر قله ها برافراشتند، روزگاری هم بوده که مجموعه شعر های خوب یک دوره را می شد در یک دفتر چهل برگ پاک نویس کرد. یا قرن 19 اروپا که مملو از غول های نویسنده است با بی تعداد شاهکار ادبی و فیلمسازانی که سینما مدیون آنهاست.

رابطه معکوسی هست بین قد کشیدن تکنولوژی و به انزوا رفتن هنر اصیل. این البته حاصل یک پژوهش علمی نیست. اما روشن است که هرچه انسان به تکنولوژی وابسته و اسیرتر شد، آثار هنری هم شمایلی آهنین و پر زرق و برق تر و به همان اندازه بی حس تر پیدا کردند. هنر از حس فاصله گرفت و بر احساس مبتنی شد. حس بر خلاف احساس که واکنش خودآگاه ما به پدیده های محسوس است، ناخودآگاه است و با لایه های درونی وجود ما سروکار دارد. حس به طور شفاف قابل توصیف نیست. نوعی واکنش یا حالتی عمومی است که بر قلب ما رخ می دهد. مثلاً وقتی شعری از حافظ می خوانیم یا شاهکاری از داستایوسکی، حال مان خوب می گردد یا با تماشا دریا، جنگل و ... حال مان دگرگون می گردد. این حال همان واکنشی است که، چون در ناخودآگاه ما شکل می گیرد به شکلی شفاف، توصیف پذیر نیست، اما اساسی ترین و عمیق ترین دریافت ما از پدیده ها را به دست می دهد. این حس است و هنر اساساً مبتنی بر حس است.

انسان تکنولوژی زده امروز-چه هنرمند، چه مخاطب- احساس را بیشتر دوست دارد و احساساتی شدن را؛ و اغلب در برابر آن تسلیم می شویم چراکه اثر آن وسیع تر است. در عین حال چه بسا به علت راحت طلبی، کمتر به حس توجه می کنیم چرا که اثر آن عمیق تر است و رسیدن به عمق، تلاشی مضاعف می طلبد. غافل از اینکه عمق مهم تر از وسعت است چراکه عمق مفهومی کِیفی و وسعت مفهومی کمّی است.

از طرفی احساسات می تواند به راحتی آماج تحریکات سطحی قرار گیرد و شور احساسی ایجاد کند و جنبش و تحرّک. اما حس، خیلی تحریک پذیر نیست چراکه در پس پرده ناخودآگاه منزل گزیده است و اگر هم چیزی بخواهد او را تحریک کند باید عمیق باشد و جدّی تا بتواند شعور ایجاد کند و آگاهی و تعمّق.

حالا ما در روزگاری هستیم که سرعت تغییرات تکنولوژیک غیرقابل پیش بینی شده. همین تغییرات بر مناسبات انسانی و اجتماعی و بر هنر اثرگذار بوده و هست. فعلا که دور با شبکه های اجتماعی است. انسان بی حوصله امروز از خوانش کتاب به متن های کوتاه و بعد به تماشای عکس شیفت پیدا کرد. آثار هنری هم جوابگوی مصارف کوتاه مدت و بی حوصلگی زمانه شدند. برای همین از معنا و عمق تهی، تیراژ و تعدادگان بالاتر رفت. در این شرایط متکثرشده ما با بی تعداد آثار -به ظاهر- هنری مواجهه ایم که در نهایت هیچ کدام جدی نیستند و در برترین حالت یک بار مصرفند. قدرت تمییز و تشخیص اثر خوب از بد هم به مرور از بین رفته و شاخک های حسی افراد کند شده. برای اینکه هم خوانش آثار جدی غول های هنرمند گذشته کم شده و هم اینکه به وفور در معرض بیتعداد اثر غیر هنری حس خراب کن قرار داریم.

در سالی که گذشت بی تعداد دفتر شعر منتشر شد. نویسندگان خام و پخته کتاب ها نوشتند و فیلم سازان آثارشان را به تماشای مردم گذاشتند. نتیجه، اما این شد که بیشتر آن کتاب ها در انبار ها خاک می خورند، و سالن های خالی سینما هر بار از تهی سرشار تر می شوند. در این بین جشنواره هایی برگزار می گردد که بیشتر به پیک نیک و دورهمی شبیه است و در آن عده ای به عده دیگری جوایزی می دهند و برای هم دست و هورا می کشند. زمانی فیلمسازی گفته بود تنها جایی که می توانی در آن فیلمی بسازی که نفروشد و باز فیلم بسازی ایران است.

اما چرا شرایط هنر و جشنواره های هنری این همه نابسامان و لاغر و نحیف است؟ و پرسش مهمتر اینکه در این وانفسا چه باید کرد و علاج چیست؟ روزگاری مرتضی آوینی در سوره نوشت که هنر و فرهنگ نزد ما ذیل سیاست نیست. آوینی می دانست که شأن هنر و فرهنگ برتر از سیاست است؛ که اگر به سیاست اصالت داده گردد و هنر ابزاری برای مقاصد سیاسی باشد، آثار هنری سطحی و مبتذل شده و تهی از هرگونه وجه هنری به کلیشه هایی در خدمت پروپاگاند شرایط حاکم فروکاسته می شوند. آوینی می گفت سینما به طور خاص و اساساً هنر مظروفی نیست که بگردد هر چیزی توی آن ریخت. هنر ابزار نیست، وسیله نیست. باید برای هنر شأنیت قائل باشیم. هنر را مستقل از سیاست دوست بداریم و با آن زندگی کنیم. اگر هنر در جان ما نشست و با وجود ما گره خورد، به طوری که هنرمند زیستش درهم تنیده با مدیوم هنری و سوژه های آثارش شد، آنگاه هنر پر و بال می گیرد. آنگاه حافظ ها و سعدی ها و داستایوسکی ها و هیچکاک ها و دیگر غول ها سر بلند می نمایند و بار دیگر شاهکار ها خلق می شوند. هرچند شرایط زمانه تکنولوژی زده ما به جوری نیست که حتی در شرایط ایده آل امید داشته باشیم هنر به دوران طلایی خویش برگردد.

منبع: خبرگزاری دانشجو

به "روزگار سپری شده مردم سالخورده، درباره نسبت هنر، تکنولوژی و روح زمانه" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روزگار سپری شده مردم سالخورده، درباره نسبت هنر، تکنولوژی و روح زمانه"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید